English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8549 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
alpha radiation U وقوع طبیعی پرتو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
physiographic U وابسته به اوضاع طبیعی یاجغرافیای طبیعی
infrared ray U اشعه مادون قرمز پرتو مادون قرمز پرتو فرو سرخ
naturalism U فلسفه طبیعی مذهب طبیعی
feelings indigenous to man U احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
occurence U وقوع
outbreaks U وقوع
far between U کم وقوع
occurance U وقوع
incidence U وقوع
occurrences U وقوع
occurrence U وقوع
outbreak U وقوع
bring to pass U به وقوع رساندن
incidence U تصادف وقوع
interjacency U وقوع در میان
imminence U قرابت وقوع
recurrenge U وقوع مکرر
presence U وقوع وتکرار
frequentness U کثرت وقوع
scene U جای وقوع
done U وقوع یافته
localities U محل وقوع
infrequency U ندرت وقوع
locality U محل وقوع
under way U درشرف وقوع
centricity U وقوع درمرکز
scenes U جای وقوع
frequencies U کثرت وقوع
frequency U کثرت وقوع
externality U وقوع درخارج
the scene is laid in paris U جای وقوع
chronological U بترتیب وقوع
contingencies U احتمال وقوع
contingency U احتمال وقوع
rede U وقوع مصلحت
come through U وقوع یافتن
come off U وقوع یافتن
beam U پرتو
reaction U پرتو
radioactive U پرتو زا
reactions U پرتو
ray U پرتو
radiance U پرتو
straight line U پرتو
rontgen rays U پرتو X
beams U پرتو
rayon U پرتو
aegis U پرتو
shafts U پرتو
radiancy U پرتو
radiation U پرتو
shaft U پرتو
beamless U بی پرتو
rayless U بی پرتو
carrying U نشانه وقوع وام
chronological U ترتیب زمانی وقوع
carry U نشانه وقوع وام
carries U نشانه وقوع وام
carried U نشانه وقوع وام
failure logcing U ثبت وقوع خرابی
red handed U حین وقوع جنایت
trichromatism U وقوع درسه حالت
accident proof U علت وقوع حادثه
prejudgment U قضاوت قبل از وقوع
imminence U وقوع خطر نزدیک
imminency U وقوع خطر نزدیک
allopatric U بتنهایی وقوع یافته
radiated U پرتو افکندن
radar beam U پرتو رادار
X-ray U پرتو ایکس
sun beam U پرتو افتاب
gleaming U پرتو انی
radiate U پرتو افکندن
radiates U پرتو افکندن
radiating U پرتو افکندن
radiotherapy U پرتو درمانی
X-ray U پرتو رونتگن
projector U پرتو افکن
X-raying U پرتو رونتگن
roentgen ray U پرتو ایکس
X-raying U پرتو ایکس
illuminate U پرتو افکندن
rontgen rays U پرتو مجهول
gleam U پرتو انی
illuminates U پرتو افکندن
illuminating U پرتو افکندن
gleamed U پرتو انی
corpuscular ray U پرتو ذرهای
gleams U پرتو انی
roentgen ray U پرتو رونتگن
silvery rays U پرتو سیمین
X-rayed U پرتو ایکس
radiology U پرتو شناسی
X-rayed U پرتو رونتگن
posivite ray U پرتو مثبت
electron beam U پرتو الکترون
canal rays U پرتو کانالی
gamma radiation U پرتو گاما
gamma ray U پرتو گاما
beta radiation U پرتو بتا
illuminating beam U پرتو روشنایی
illuminating beam U پرتو نور
image ray U پرتو تصویر
anode rays U پرتو اندی
cathode rays U پرتو کاتدی
fire light U پرتو اتش
eradiation U پرتو افکنی
double beam U پرتو مضاعف
cosmicray U پرتو کیهانی
primary cosmic rays U پرتو کیهانی
cosmic radiation U پرتو کیهانی
an incident ray U پرتو ساقط
actinometry U پرتو سنجی
irradiation U پرتو افکنی
sunbeam U پرتو افتاب
alpha rediation U پرتو الفا
projectors U پرتو افکن
eradiate U پرتو افکندن
light beam U پرتو نور
cosmic rays U پرتو کیهانی
light ray U پرتو نور
x radiation U پرتو ایکس
luminesce U پرتو افکندن
actinolagy U پرتو شناس
sunbeams U پرتو افتاب
actiniform U پرتو مانند
x rays U پرتو ایکس
ionic ray U پرتو یونی
irradiative U پرتو افکن
venues U محل وقوع جرم یا دعوی
latest event time U دیرترین زمان وقوع یک واقعه
venue U محل وقوع جرم یا دعوی
hunch U فن احساس وقوع امری در اینده
mark time <idiom> U منتظر وقوع چیزی بودن
hunching U فن احساس وقوع امری در اینده
early event time U زودترین زمان وقوع یک واقعه
rhyme scheme U ترتیب وقوع قوافی در بندشعری
hunches U فن احساس وقوع امری در اینده
hunched U فن احساس وقوع امری در اینده
bring about U سبب وقوع امری شدن
shafts U تیرانداختن پرتو افکندن
cathod ray tube U لوله پرتو کاتدی
roentgen diffractometry U بلورنگاری پرتو ایکس
beamy U شاخ دار پر پرتو
hard radiation U تابش یا پرتو سخت
hard x ray U پرتو ایکس سخت
extraordinary ray U پرتو غیر عادی
shaft U تیرانداختن پرتو افکندن
projections U تجسم پرتو افکنی
The Physics of Radiation Protection U فیزیک محافظت از پرتو
to pour rays U پرتو افکندن یا پاشیدن
projection U تجسم پرتو افکنی
x ray tube U لامپ پرتو ایکس
x ray diffraction U پراش پرتو ایکس
soft x rays U پرتو ایکس کم نفوذ
x ray crystallography U بلورنگاری پرتو ایکس
x ray analysis U تحلیل پرتو ایکس
x ray apparatua U دستگاه پرتو ایکس
radioisotope U ایزوتوپ پرتو افشان
Health physics U فیزیک محافظت از پرتو
x ray microdiffraction U پراش پرتو ایکس
straw in the wind <idiom> U نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
precluding U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precludes U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluded U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preclude U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
preordain U قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
impend U اویزان کردن در شرف وقوع بودن
pigs might fly U وقوع هر چیزبعید نیست کاردنیا را چه دیدی
radioactive U پرتو افشان تابش دار
rontgenogram U عکسی که با پرتو مجهول بردارند
electron beam deflection system U سیستم شکست پرتو الکترونی
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
the bird is p of that event U مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
alibi U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
alibis U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
looped U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
conditional U مین کننده وقوع چندین کار مشخص
anticipation U سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
loops U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
loop U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
ultraviolet ray U اشعه ماوراء بنفش پرتو فرابنفش
flags U بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag U نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flags U نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
attended operation U فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
intercurreace U مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
flag U بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
error handling U به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
special vertict U رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد
to prove an a U اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
rontgen U نام فیزیکدان نامی المان که پرتو مجهول را پیدا کرد
faults U خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
condition U 1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
fault U خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
faulted U خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
radialized U دارای میله هایی که پرتووارمنشعب شده باشند مرتب بشکل پرتو
fallout U خرابی مولفههای الکترونیکی که به هنگام کنترل کیفی یک قطعه جدید از تجهیزات به وقوع می پیوندد
counter revolution U عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
1منظور از projections در این جمله چیست؟
1wave motion occurs in the elastic half-space and also radiation damping takes place
1جداسازی سلول‌های‌سرطانی‌گردشی با افزایش حجم ناشی از پرتو تابیده‌شده به سلول‌های سرطانی جاذب نانوذرات طلا
1several states in united stats limit "end of pipe "discharges into natural water bodies to 500 mg/L of total dissolved solids
0فن سماع طبیعی
1die offs
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com